Saturday, April 27, 2013

از تو می‌پرسند

بله، دستاورد امروزم این بود که، "ای به عصب رسیده" دارم.
نگو قبلاً پُر شده بوده ولی چون از مواد رنگِ دندان استفاده شده هیچ نشونه‌ای نمی‌دیدم... به خودم می‌گفتم این به این تمیزی و خوشگلی چه‌ش می‌تونه باشه آخه؟

وقتی دندونی در دهان من به عصب می‌رسه مسکن و مفنامیک و کمپرس و اینا مطلقاً بی‌فایده ست و آب‌نمک قرقره کردن روم تأثیر عکس داره. قشنگ یه هفته درد بی‌نهایتی می‌کشم. فک و لب و لُپ و چشم و همه جا از تو درد می‌گیره. دردِ به عصب رسیدن این جوری اه که آدم می‌خواد یه کاردی تیغی چیزی ور داره فرو کنه لای دندون تا درد از عمق به سطح و کناره‌ها بیاد و سپس در فضای اطراف منتشر بشه... ولی دیگه تو عمق نباشه. دردی که تو عمق اه مثل این اه که منطقه‌ای غیر قابل دسترس مثل زیر ناخن شست پای آدم به خارش بیفته یا یه عطسه‌ی انسان‌ساز و درست و حسابی وسط راه گیر کنه.
به عنوان یک متخصص ِ "مورد عصب‌کشی واقع شدن" و یکی از اون سینه‌سوخته‌های جبهه‌ی عصب‌کشی باید به عرض برسونم که پروسه‌ی "خدایا ور دارم یه کارد توش فرو کنم" تنها در آخرین مرحله (بعد از گذراندن روزهای عصب‌کشی و جاسازی آنتی‌بیوتیک)، یعنی روز قشنگ پُر کردن به انتهای معنادار خود و ارضای مخاطب رنجور می‌انجامه. (جون‌ام جمله‌بندی‌م)...
اون روز اه که دندون‌پزشک تمیز و مرتب و مهربان و موقر چند تا پلاک فرو می‌کنه تو اون لثه‌ی ملتهب... بعد چند تا چیز رو با پیچ به هم می‌بنده سفت می‌کنه (عاشق این قسمت پیچ بستن و اینا م) وَ سیمانی که درست کرده رو با سوزن‌هایی موی‌شکل و موی‌اندازه تو کانال‌های باریکی که فقط چشمای قشنگ خودش و خدای خودش می‌بینه... هِی فشار می‌ده هِی فشار می‌ده جوری که می‌گی دکتر جون الآن استخونام از زیر فک‌ام می‌زنه بیرون. بله، کانال‌ها رو پُر می‌کنه و بعد ملات رو روشون می‌ریزه و جاساز می‌کنه. با کاردک ظریف‌اِش مثل میکل آنجلو اضافات رو هم بر می‌داره و یه مروارید سفته‌شده تحویل می‌ده.
متأسفانه این ارضای نفس‌گیر در مقابل مبلغ قابل توجهی پول انجام می‌گیره و اصالتِ هُرم نفس‌هاش و قداست‌اِش زیر سؤال اه.
تازه آخرش هم نامردی صورت می‌پذیره و دکتر پلاک‌ها رو در می‌آره. طی این ده پونزده سال چند بار تا حالا کرده‌م بگم دکتر بذار پلاکا بمونه این لا. خیلی حال می‌دن لعنتیا. آخر طاقت نیاوردم یه بار گفتم دکتر این پلاکا که کار گذاشته می‌شه یه حس خوبی به آدم می‌ده. گفت آره راس می‌گی.
بیا... دکتر هم موافق بود.

No comments:

Post a Comment