Sunday, April 28, 2013

تخم افکندن بود در شوره‌زار

این فیلم "خانواده در تبعید" به چشم من که خیلی خوب بود.
غیر از فیلم بودن‌اِش و علی‌رغم این که نمی‌شه گفت خونواده‌ی توی فیلم تصویر آرمانی "خانواده" برای من اه ولی اون صمیمیت و گرمای بین‌شون خیلی دلنشین بود. مدلی از خونواده بود که من یکی که شخصاً تجربه نکرده‌م و در مقایسه با تجربه‌ی من با خودمون و حتی در گرد هم‌آیی‌های فامیلی، چیزی شبیه بهشت وعده‌داده‌شده به اهل زمین بود.
بعضیا ژنتیک برای جزوی از خانواده بودن به دنیا می‌آن و ساخته می‌شن... فارغ از خوبی‌ها و بدی‌هاشون.
برای زندگی در سطح عام جامعه و آدم‌هایی که در خط مستقیم زندگی پیش می‌رن و تغییر مسیر مهم و شاخصی توی زندگی اجتماعی‌شون با دست خودشون نمی‌دن یا واسه‌شون اتفاق نمی‌افته، ریشه و اکتساب ِ ناخودآگاه خیلی مهم اه. مثلاً صمیمیت خونواده‌ی توی این فیلم همه در احساس و گرما و عشق پدربزرگه ریشه داشت در حالی که مثلاً پدربزرگ پدری من که سال‌ها پیش از تولد من از دنیا رفته بود کسی بوده که از بداخلاقی و یک‌دنده‌گی و لج‌بازی و رفتارهای بچه‌گانه‌ش روایت‌های عجیب و غریبی شنیده‌م و در توصیف عملکرد و نحوه‌ی غیر ممکن هضم‌اِش همین بس که می‌گن تنها کسی بوده که بابام اون‌قدر از واکنش‌های ناگهانی‌ش می‌ترسیده که حتی جرأت نداشته بهِ‌ش بگه اگه تشنه ای آب برات بیارم آقاجون... یا اگه خسته ای جا بندازم بخوابی. می‌گن کوچک‌ترین اشاره به ابروی بالای چشم‌اِش باعث می‌شده بزنه تو خاکی و سه‌سوته چند کیلومتر بره... رفتن تمثیلی نه ها... جداً کفش می‌پوشیده می‌رفته دِه.
با این پیشینه چه انتظاری می‌شه از پسرای همچین آدمی داشت؟ مگه این که پسران چنین مرد یا مردانی آگاهانه درس بگیرن و مسیر متفاوتی رو برن وگرنه ژن وَ تنبلی نوع بشر اونا رو می‌کشونه به مسیر اجدادشون.

No comments:

Post a Comment