یه یارو بود ما این رو هر سال (طی پونزده شونزده سال) موقع جشنوارهی فیلم
فجر میدیدیم. تقریباً تو هر سینمایی رؤیت شده بود. قدبلند و چارشونه بود و
موهای جوگندمی داشت (آخی جوجو، علاقمند شدی؟ میدونم. وایسا الآن آدرس
میدم). با کت شلوار سفید و کفش نوکتیز میاومد و هیچ همراهی نداشت. همیشه
دست به سینه یه گوشه کنار یه دختری زنی وایساده بود و داشت از اون بالا به
روزنامه و برنامهای که دست طرف بود نگاه میکرد یا هم خیلی ساده به افق
چشم دوخته بود. این خصوصیات رو دوست دارین برین جشنوارهی فیلم فجر حتماً
میبینیناِش. ندید مطمئن ام که بندهخدا پیر شده و زن پیدا نکرده. یه بار
هم از قضا کنار من و خواهرم وایساده بود و ما منتظر بودیم در باز بشه بریم
تو سالن. همین طور که به افق خیره بود یه جملهای زیر لبی گفت. طفلی یه
نظری در مورد فیلم فرمانآرا داشت. من و خواهرم به هم نگاه کرده جامون رو
عوض کردیم. حالیش بود سراغ هر نفر فقط یه بار بره. دیگه سالهای بعدی راحت
بودیم.
یه یارو هم بود که فیلد تخصصی کاریش به جای فیلم و سینما هنرهای تجسمی بود. در هیبت غزال ریزنقش تیزپا، با کیف چرمی دستهدار میاومد و به همهی دخترا تو افتتاحیههای موزهی هنرهای معاصر دست میزد. همه میشناختناِش. یه بار دنبال یه دختره تو موزه میدویید که احتمالاً به کونش دست بزنه. یعنی میخوام بگم اینقدر پشتکار دارن بعضیا و علاقمندیهاشون رو عیان میکنن ولی جواب جامعه به این عزیزان چیست؟ متأسفانه فحش یا بیاعتنایی.
یه یارو هم بود که فیلد تخصصی کاریش به جای فیلم و سینما هنرهای تجسمی بود. در هیبت غزال ریزنقش تیزپا، با کیف چرمی دستهدار میاومد و به همهی دخترا تو افتتاحیههای موزهی هنرهای معاصر دست میزد. همه میشناختناِش. یه بار دنبال یه دختره تو موزه میدویید که احتمالاً به کونش دست بزنه. یعنی میخوام بگم اینقدر پشتکار دارن بعضیا و علاقمندیهاشون رو عیان میکنن ولی جواب جامعه به این عزیزان چیست؟ متأسفانه فحش یا بیاعتنایی.
No comments:
Post a Comment