Friday, July 26, 2013

دیشب

دیشب خواب دیدم با یه عده رفته‌م یه چیزی مثل مسافرت. روی یه تپه یک خونه‌ی کلبه‌مانند با دیوارای سنگی و درهای چوبی قشنگ گرفته بودیم که توش شومینه داشت و کف‌اِش جاجیم انداخته بودن و نور زرد و طلایی همه جاش رو گرفته بود. شب نشسته بودیم کنار شومینه پای آتیش که من گفتم بریم بیرون آسمون‌و تماشا کنیم.
آسمون زیر نور ماه، دایره‌ای شکل و تخت دیده می‌شد و یه کیفیت بالذات داشت، نه شبیه چیزی قبل بود نه چیزی بعد. سرمه‌ای‌رنگ بود و تمام صور فلکی یه‌جا درش دیده می‌شدن، انگار که چشم‌مون از زیر سیطره‌ی کروی بودن زمین خارج شده باشه و کل آسمون ِ کره‌ی زمین رو در یک ضلع مشخص ببینیم. من اشاره کردم به صورت فلکی لوزی‌شکل ِ ملاقه (نمی‌دونم اسم اصلی‌ش چی اه) و گفتم وا این چرا این‌قدر کوچیک شده؟ بعد نگام افتاد به مثلث تابستانی دیدم اون هم کوچیک شده. انگار فاصله‌مون از آسمون فعلی که رو زمین داریم سال‌های نوری زیادی دورتر شده و زمین تو یه تونل به قدر زیادی پایین رفته باشه. دب اکبر و اصغر و آندرومدا همه مکان‌های کوچیکی رو اشغال کرده بودن و مثل نمک پاشیده شده بودن تو آسمون. بعد نگام افتاد سمت چپ و عجیب‌ترین چیز ممکن رو دیدم. دیدم قاره‌ها به شکلی که روی نقشه‌ی جهان دارند یعنی بازشده و مسطح، انگار تو آسمون حکاکی شده‌ند و الماس توش کار گذاشته‌ن. انگار کسی نقشه‌ی جهان رو با سنگ‌های درخشنده تو آسمون نشونه‌گذاری کرده بود.
دوباره انگشت‌ام رو گرفتم جلوی ملاقه تا کوچیک بودن‌اِش رو اندازه بگیرم. گفتم بابا این خیلی کوچیک شده ولی کسی جوابی به اظهار تعجب‌ام نداد.

No comments:

Post a Comment