در بازی اروگوئه – ایتالیا
مورخ سهشنبه 24 جون 2014، لوییز آلبرتو سوارز دیاز شانهی یکی از بازیکنان حریف رو گاز خفیفی
گرفت یا اصلاً شدید... فرقی نمیکنه. قبل از اون هم موارد مشابهی در پروندهش ثبت
شده بود. تا جایی که به فوتبال و بازی توی زمین مربوط میشه من این کار رو متفاوت
از خطاهای رایج دیگه نمیدونم و نمیبینم. حرکتی مثل "تکل خشن" که زیاد
در زمین اتفاق میافته بیشتر میتونه به بازیکنا آسیب بزنه تا گاز گرفتن شونه ولی
چرا این تصور وجود داره که گاز گرفتن علاوه بر خطا یک تعرض علیحده ست؟ چرا چون این
خطا عمومیت نداره اون رو از دایرهی رفتارهای انسانی بیرون بذاریم؟ یکی برای
جلوگیری از پیشروی حریف با غیظ تکل میره به قصد ضربه زدن به ساق یا مچ پا. اینها
جزیی از فوتبال هستند و این که به نظر کسانی کلاً بد و شنیع باشند حرفی جدا ست. در
زمینهی بحث فوتبال و خطا، گاز گرفتن هم حرکتی ست که از یکی از اعضای بدن سر زده و
مثل تکلی که خطا دونسته میشه به عمد انجام شده و به قصد توپگیری نبوده. به هر
حال اگر حریمی هم خدشهدار شده باشه (که کم و بیش در هر خطایی اتفاق میافته)، دهان
و دندان از دست و پا خدشهدارکنندهتر نیستند.
اگر داور اون حرکت رو میدید
سوارز رو اخراج میکرد ولی این هم در فوتبال زیاد اتفاق میافته که داور خطایی رو
شخصاً با چشم نبینه و نتونه تصمیم به اخراج بگیره. هر بازیکنی که از زمین اخراج
بشه خودبهخود یک یا دو بازی بعد رو از دست میده یعنی به نوعی مشمول محرومیت کوتاه مدت میشه. اخراج برای سوارز کافی بود اگر حرکتش دیده میشد، ولی داور ندید و اعتراض
بازیکن گازگرفتهشده هم مؤثر نبود و سوارز تو بازی موند تا بهانهای دست افکار
عمومی* و به تبع اون فیفا بده که مجازات شدیدی در نظر بگیرند و بهترین بازیکن تیم
ملی اروگوئه رو در مسابقات مهم جام جهانی وَ یکی از بهترین بازیکنان جام رو
بفرستن خونه. نه سوارز در میرفت نه فیفا قرار بود تا یک ماه بعد منحل
بشه و میتونست محرومیت رو به بعد از جام جهانی موکول کنه ولی حالا تیم اروگوئه با سختی ناشی از حذف بازیکن خوبش روبرو شده و تقصیرهای
زیادی متوجه سوارز میشه اگر دیگه تیم نتونه بازیهای خوبی داشته باشه.
چند جا هم خوندم که سوارز در
بازی اروگوئه جلوی غنا، با دست جلوی توپ بازیکن غنا رو گرفته تا وارد دروازهشون
نشه. داور پنالتی گرفته و پنالتی گل نشده و حالا این "گل نشدن" هم به
تقصیرهای سوارز اضافه شده. باز غول بزرگ ارباب جمعی
از خواب بر خاسته تا کسی رو بدمن ماجرا بکنه، کاسه کوزهها رو سرش بشکنه و حالا که
دیوار کوتاهی پیدا شده روش سوار بشه. به درک که گل نشد. بازی ئه، کمپین کمک به تیم
حریف که نیست. حتی استرس ممکنه باعث بشه یه بازیکن با دست جلوی توپ رو بگیره. از
قضا این هم اتفاق رایجی ئه و حتی یکی از سرنوشتسازترین و معروفترین گلهای مارادونا با دست زده شد
و چون داور گل رو پذیرفت هیچکس هیچ کاری نتونست بکنه.
این چند روز در اقصی نقاط
دنیا مردم سنگ نمکاشون رو ترکوندهن و عکسهای زیادی دیده شد از سوارز در نقش
دراکولا (شخصیتی خیالی که با خون دیگران تغذیه میکنه) و هانیبال لکترِ (آدمخوار)
در سکوت برهها. البته که هر دوی اینها شخصیتهای خیالی محبوبی هستند، نه فقط برای من.
هزاران نفر با محکوم کردن
جریان وَ اه و پیف کردن سعی داشتهن خودشون رو از شناعتی که به این حرکت چسبونده
بودن مبرّی کنن. نوشتهی مسخرهای هم خوندم در گوگل پلاس که گفته بود
فیفا باید مجازات شدیدتری برای اون حرکت میذاشت تا مادر پدرا به بچههاشون نشون
بدن بگن ببین اونی که "وحشی بود و گاز گرفت" حالا از طرف فیفا مجبور شده
که (مثلاً) یک سال قبل از ورود بازیکنان غنا به زمین خم شه پاشون رو ببوسه.
اولاً فیفا یک نهاد ئه، یک
نهاد قانونگذار که مثل هر نهاد دیگری آلودهی باندبازیهای زیادی شده، کثافتکاریهای
زیادی توش اتفاق افتاده، تبانیها، رشوهها، پولشوییها و موارد ناقض حقوق
بازیکنان فوتبال، باشگاهها و غیره. چطور حکم یک نهاد رو برابر با عدالت و انصاف
میگیرید و قضاوتش رو بالای انسانیت قرار میدید؟ در ثانی این کسی که این پیشنهاد بد رو بهعنوان ایدهآلش برای مجازات سوارز داده، نمیترسه
بچههای مردم (مثلاً) بردهداری یاد بگیرن؟
خب، این از فوتبال...
به نظر من مهمتر از رفتار
مردم / بشر جنس رفتارشون ئه. مهمتر از نتیجه، روش ئه و مهمتر از هدف، خواسته ست.
من روشها رو میسنجم. زشتی یا زیبایی ِ روشها ست که به چشم میآد نه اتفاق یا
محصول. طبق همین روششناسی شخصی، من حرکت متقابل بازیکن ایتالیایی (که با آرنج و
بعد با کف دست به دهن سوارز زد، انگار بخواد پشه بکشه) وَ تمارضاش رو زشت میدونم،
ولی حرکت سوارز رو صرفاً یک خطا در حین بازی.
خیلی جاهای دیگه در برخوردها و دعواها به دنبال روشها هستم.
اون حرکت خیلی آنی و ناگهانی بود و واکنش یه آدم معمولی (و نه یک خونخوار بالفطره)
در لحظه، اون بازخوردها هم ناگهانی اند و اجتنابناپذیر، ولی اخلاقی کردن این
برخورد وَ صرفاً نهادی و قانونی دیدن جریان و فشار گذاشتن روی فیفا (از طرف کسانی
که قدرت این کار رو دارن و در پی اقناع افکار عمومی* اند) که موجب محرومیت سنگین سوارز شد
و حتی مزخرفاتی از این دست که جز خوشرقصی فیفا (بهعنوان یک نهاد رسوا) برای
افکار عمومی* چیزی نیست؛ (طبق رأی فیفا لوئیز سوارز از حضور در استادیوم به مدت 4 ماه محروم است.
/ فیفا گفته است باشگاه لیورپول نمی تواند عکس دستهجمعی فصل جدید را درون
استادیوم بگیرد مگر آنکه بدون سوارز عکس بگیرند.) وَ در ادامه
لغو قرارداد دو سه کمپانی تبلیغاتی با سوارز، یک "اشتباه همیشگی" ست که به خاطر
تبلیغاتی که حولاِش شکل گرفته برخورد درست دونسته میشه. این برخوردِ بیشتر جرمگرایانه
با یک خطای فوتبالی وَ موجه نشون دادن چنین مجازاتِ صوری، خالی از فایدههای
اجتماعی ست.
شاید فکر میکنید بچهها
این رو نمیدونن و تفکیکی بین خطا، جرم، قانون و عدالت نمیگذارن. اسم یک خطا رو
وحشیگری میذارید تا بعداً از وحشیگری منع کنید و تصور میکنید این عمل امنیت رو
افزایش میده در حالی که هرگز این طور نشده و نمیشه. چه قشنگی داره که یه کودن
نخبهنما باشی که نهادها و قانونگزارها خوب و بد رو برات تعریف کرده باشن و هویت
انسانی و فردیت رو با ذوب کردن در اکثریت ازت گرفته باشن؟ در مقابل، همون حرکتی که
اسم وحشیگری روش گذاشته میشه تا وجدانها رو قلنبه کنه و فرصت بده تا اکثریت
خودشون رو خوب جلوه بدن، میتونه برای روحیهی کودکی که با روحیهی شما در کودکی و حال تفاوت
داشته، برخورد درستی باشه. الآن بحث آموزشهای جدید و فردگرا وَ تنوع سلیقه و سعی
در شناخت انواع استعداد، بر درک همون تفاوتها از کودکی استوار اند. چه بسا اگر به
کودکی اون تصویر رو نشون بدی و از وحشیگری و مجازاتِ بوسیدن پای دیگران براش بگی
بر گرده جوابت رو بده.
برای من
اون نیرویی که منجر به حرکت میشه و با سطح ِ ظاهراً پذیرفتهشده از طرف جمع اصطکاک
ایجاد میکنه جالب ئه. برای غفلت و آسیب، هیجان وَ عجایب ارزش و اعتبار قائل ام.
یعنی چیزایی نیستن که فقط ازشون لذت ببریم بلکه قشنگ و درست هم هست که انسانها
این طور زندگی کنن و تعامل رو محدود به نهاد نکنند. میشد که اون بازیکن ایتالیایی
بودن در اون موقعیت رو درک کنه و بهش واقف بشه ولی در عوض خودش رو زد به موشمردگی
تا از داور امتیاز بگیره. از اون طرف هیچ چیز بدتر از اخلاقگرایی عاریتی نیست. کسانی که به خاطر بیدردسر بودنش زندگی ِ شِبهِ نباتی رو انتخاب میکنن
و قانون و نهاد رو بالاتر از انسان قرار میدن درواقع تربیت شدهن تا همیشه همه
چیز رو به خوب یا بد متصل کنن و بعد خودشون رو در سمت خوب قرار بدن.
حرکت سوارز یک جسارت طبیعی و بیهوا از طرف یک آدم بیملاحظه
بود؛ بیملاحظه به جریان، قانون، جریمه و خطر. کسی که در تیم بازی میکنه ولی همیشه برگشتی
داره به اصل، برگشت به خواستهی شخصی. مثل بازیابی غرور از دست رفته برای فرار از
بدبختی، یا تکریمی برای فکر آنی وَ تصمیم شخصی. حرکتش حرکتی فردگرایانه بود که هیچ
محرومیتی نمیتونه اون رو ازش جدا کنه.
*افکار عمومی در کل چیز بیارزش و بیاعتباری ست چون از طرف جمعیت میآد. قالبی ست که هر چیزی میشه توش ریخت.
No comments:
Post a Comment